واسه بازي شاهین و فولاد رفته بودم استاديوم ، آخراي بازي بود که يکي از دوربينهاي صدا سيما زوم کرده بود روي من بيچاره و داشت زنده ، تصويرم رو پخش ميکرد!!
من از خدا بيخبر هم انگشتم رو تا ته کرده بودم تو دماغم و 360 درجه ميچرخوندم ... بعد انگشتم رو در اوردم و ماليدم به لباس نفر کناريم!!
بعد از چند لحظه دخترداییم باهام تماس گرفت و با گريه بهم گفت :
خاک تو سرت ، بي فرهنگ.! فقط ميخواستي ابروي من رو جلو دوستام ببري... ديگه يه لحظه هم نميخوام ببينمت!! تا اومدم بگم چي شده زرتي قطع کرد!!
هنوز گوشيم رو تو جيبم نزاشته بودم که بابام تماس گرفت و گفت:
حالا به جای کلاس زبان ميپيچوني ميري فوتبال ببيني اره !!! امشب اومدي خونه اون دماغت رو صاف ميکنم ، پسره ي بي شخصيت!!
اونم زارت قطع کرد!!
دوباره گوشيم صداش در اومد. اينبار دوست مدرسه ایم بود... دوستم.. گفت:
اقا چه صحنه اي بود... کلي خنديديم با بچه ها... يادت باشه اومدي يه دکتر زيبايي بهت معرفي کنم ، اون دماغت رو عمل کني!!
زارت قطع کرد!!
هنوز تو شوک حرفاي اين سه نفر بودم که ديدم ، نفر کناريم داره با عصبانيت نگام ميکنه و يهو يه کشيده ي محکم خابوند تو گوشم و گفت:
تا تو باشي دفعه ي بعد اشغالاي دماغت رو با لباس اين و اون پاک نکني!!
يعني اگه من دستم به اون فيلمبردار برسه!!
نظرات شما عزیزان:
m-ikr |