يه بار رفتم خونه ی پسر داییم (کلاس سومه )ويندوز عوض کنم
بهم گفت اگه ميشه ماي کامپيوتر رو هم نصب کنيد
گفتم اونجوري هزينتون بيشتر ميشه ها
گفت :چاره اي نيس!
باهاش شوخی کردم من که نمی خواستم ازش پولی بگیرم.
باعرض پوزش
> شنبه بعد کلاس فیزیکم توي تاکسي صندلي عقب نشسته بودم، يه خانومه با پسر 5-4 ساله ش جلو نشسته بود.
> يهو پسره رو کرد به مامانش گفت: مــامــان ...
> يادته اونروز خونه ي دايي اينا گوزيــدي؟!
> مامانه بيچاره،گفت: ...
> مرســـي آقا! ما همين جا پياده ميشيم!
> راننده بدبخت هنوز کامل وانستاده بود که زنه درِ ماشينو با عجله باز کرد و يه موتوري هم اومد زد درِ ماشينو سرويس کرد!
> رانندهه پياده شد دودستي زد تو سرش گفت:
> خانـــــــــــــوم! گوزيدي که گوزيدي! منم ميگــوزم! اين آقام ميگــوزه! اين ملت همه ميگوزن! گوزيدن که عيب نيست ، ريـــــــــدي تو درِ ماشين......
اونقدر خندیدم که نزدیک بود سکته کنم.
هروقت چشمم به پنکه مي افته ياد اول دبستان مي افتم که تو اولين روز بغل دستيم به جاي سلام گفت بگو پنکه
منم گفتم پنکه
در جواب گفت : شورت بابات تنگه
و بعد اونقدر خنديد که گوزيد و وقتي عمق فاجعه روفهميد لحظه اي بنفش شد و بعد از شدت گريه عر عرش هوا رفت
و من توي تمام اين مراحل با اين چهره:| تنها دراين تفکر بودم که چرا شورت باباي من تنگ است و تنگ بودنش با پنکه چه رابطه اي دارد:|
اين تفكر منطقي ثابت مي كنه من از كودكي استعداد فلسفي تو تحليل و سخنوري داشتم...
عجب روزی بود اصلا یادم نمیره یادمه پسره تا یک هفته کلاس نیومد
نشسته بودم پشت کامپيوتر تنهايي حالشو ميبردم .... يهو بابام اومد نشست کنارم ....من براش از اول آخر پيدايش کامپيوتر رو براش توضيح دادم .... تازه تو هر سايتي رفتم عکساشو باید نشونش میدادم... عه ! اون چي بود !؟ اين چيه !؟ بزن ببينيم چيه ! لاغري در ده دقيقه !؟ اينجا چي نوشته !؟ اونجا چي نوشته !؟ ينيدوست داشتم مانيتور رو از پهنا بکنم تو حلقش.
همین چندقیقه پیش بابام بلند شد
يه مارمـــولك تو اتاقم ديــــدم
چنــد دقيقه نيگاش كردم تا يه جا ثابت بمـــونه
بعد كلـــى التماسش كردم و جون دوس دخترشو قسم دادم و ...
كه لامصـــب همونجا بمونه تا مـــن برم پيف پاف بخـــرم بيام
دمـــش گرم وقتى برگــشتم هـــمونجا بود
بازم به غیرت مارمولک
ديشب داشتم كتاب ميخوندم برق رفت ... يه نيم ساعتي زير نور چراغ قوه گوشيم كتاب رو خوندم تا برق باز بياد ... اين نيم ساعتو وقتی بچه دار شدم تو سرش ميزنم ... ميگم ما زير نور چراغ قوه به بدبختي كتاب ميخونديم ... اونوخ شما اينجوري !!! حالا ببين يک دهني ازش سرويس کنم :|
محققان ايراني بر اين باورند که 132495749 ايراني مبتلا به تنبلي هستند، چون حتي اين شماره رو کامل نمي خونن.!
اگه به مدرسه دير برسي مجبوري بري نيمکت آخر بشيني . . .
ولي اگه به دانشگاه دير برسي مجبوري بري نيمکت اول بشيني . . .
توی کلاسمون
بعضيارو هم انگار توي بچگي سه بار انداختن بالا ، دو بار گرفتن ؛ از بس که مشکل مغزي دارن
با بابام نشستيم فيفا بازي مي كرديم،بابام بارسلونا رو برداشته بود . تو بازي يه جا <پيكه> سوتي داد ،بابام عصباني شد داد زد :اَ اَ اَ ه خاك تو سره فلجت ، حيف شكيرا که زن الاغي مث تو شد
الان با عشق و اميد گره هندزفريمو باز کردم ولي…
ديدم ایفونم شارژ نداره…
هنوز کمر راست نکردم!!!
خیلی زد حال بود
امروز صبح رفتم بوشهر لپ تاب (سراه دانشگاه خلیج فارس) تابمو بگیرم ،ديدم يه دختر شاكي اومد تو،i mac رو كوبيد روميز،به فروشنده گفت كه i mac که به هم فروختین خرابه من اينو نميخوام .
فروشنده:چرا؟
دختره:من نميتونم اطلاعات i mac قدیمیم و روي اين بريزم!
فروشنده:خانم امكان نداره ،ميشه لطفا اين كارو جلوي من انجام بدين؟
دختره i mac رو روشن كرد ،يه موس هم از كيفش درآورد
روي فايل مورد نظرش باموس راست كليك كردو cut روانتخاب كرد
موس رو از اون لب تاب جدا كرد.
بعدش با دقت موس وبرداشت وبه i mac جديده وصل كرد.دوباره راست كليك كرد واز اونجا paste رو زد!!
اون قدر از این بچه پولدارای خل بدم میاد.
الان بابا بزرگم داشت قبض تلفن مونو نگاه می کرد . دید زیاده شروع کرد به داد و بیداد کردن .
جرا این همه حرف می زنین کم تر حرف بزنین......
به قبض خودش که رسید دید زیاده گفت: چه قدر تعرفه ها زیاده . چه قدر تعرفه هارو زیادکردن....
منم رفتم دستشویی شروع کردم به خنده.
مریض بودم مامانم داشت داروهام رو میداد که خواهر کوچیکم اومد گفت:
منم از اینا میخوام.
مامانم گفت:
الهی مامان بمیره برات.اینا پی پیه، فقط داداش باید بخوره
خواهرم هم گفت:اه اه رفت دنباله بازیش
خودمم حالم به هم خورد.
پریروز. اقای رزمینیا (مربی فیزیک) من و 8 تا از بچه های کلاسمونو انداخت بیرون و فقط 5 نفر تو کلاس موندن حالا علتشو گوش کنین
من
بهنیا
خانم محمدی
خانوم زارع
اقای باستی
اقای باستین
اقای پارسایی
اما ماهم کم نزاشتیم و ناخواسته چوبی به جاکولری وصل کرده بودن رو شکوندیم اما کسی نفهمید (خخخخخ)
من حروقط بیکارم میشینم به چیزای الکی فکر می کنم
مثلا
تا حالا توجه کردین هيچ قنادي قند نميفروشه
هيچ عطاري عطر نميفروشه
قهوه خونه هام همه چي دارن جز قهوه
دختر داییم زد شیشه ادکلونو شیکوند با عجله میگه زود باش چند تا لباس بیار بکشیم روش حیفه :)))
تو کف مدیریت بحرانشم :|
زمانی بود اگه تلوزیون کسی تلتکست داشت انگار اینترنت 2 مگ نامحدود دستشه! رسما آدم حساب نمیکرد کسی رو :))
نمی دونم چرا هر چی با (پ) شروع می شه با ارزش شده !
پول ، پسته ، پراید
امروز صبح یه پشه نیشم زد یکی نیست بگه
اخه پشه ی بیشعور
حداقل میخوای نیش بزنی یه جایی رو نیش بزن که ما بتونیم بخارونیم!!
آخه بین دو تا انگشت کوچیکای پا، جای نیش زدنه؟
خو (بوقققققق)! اصن اونجا خونی داره که میری نیش میزنی؟!!!
كصافط
یک شنبه بعد از کلاس فیزیکم یادم اومد پول تاکسی همرام نیست .رفتم توایسگاه اتوبوس نشستم یه دختره هم کنارم بود .
گفتم:ببخشید خانوم....
ﮔﻔﺖ : ﺩﺭﺩ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ، ﺯﻫﺮ ﻣﺎﺭوﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ، ﮐﻮﻓﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺁﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﭘﺴﺮﺍ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ .
منم دیگه چیزی نگفتم .
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﺑﺮﻩ ﺑﺎ ﻣﻐﺰ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺯﻣﯿﻦ
به خدا ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ ﺑﻬﺶ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﺖ ﺑﺎﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺨﻮﺍﺱ
m-ikr |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 8 صفحه بعد